{{item.fa_name}}
جستوجوی دقیق برای معنی
ایمپلنت
در واژهنامه ترجمیک
زمان جستجو: ۰.۰۰۲ هزارم ثانیه
درباره واژهنامه ترجمیک
۱۶
۷
[توسط مترجم]
[مهندسی پزشکی]
Implant
۵
۱
[توسط مترجم]
[دندانپزشکی ]
implant
۲
۱
[توسط مترجم]
[... عمومی ...]
زرع الأسنان
۰
۰
[توسط مترجم]
[پزشکی]
زرع الاسنان
۰
۱
[توسط مترجم]
[پزشکی]
زراعة الأسنان
۱
۲
[توسط مترجم]
[... عمومی ...]
کاشت دندان
۱
۳
[توسط مترجم]
[... عمومی ...]
Implant
معنی ایمپلنت, معنی ایمپلنت, معنی اdk/gjت, معنی اصطلاح ایمپلنت, معادل ایمپلنت, ایمپلنت چی میشه؟, ایمپلنت یعنی چی؟, ایمپلنت synonym, ایمپلنت definition,
معنی شرکت بیمه
,
معنی بودن، وادار کردن، باعث انجام کاری شدن، عقیدهداشتن جلب کردن، بدست اوردن، دارنده، مالک داشتن، دارا بودن، مالک بودن، ناگزیر بودن، مجبور , دانستن، خوردن، صرف کردن، گذاشتن، کردن، رسیدنبه
,
ترجمه بودن، وادار کردن، باعث انجام کاری شدن، عقیدهداشتن جلب کردن، بدست اوردن، دارنده، مالک داشتن، دارا بودن، مالک بودن، ناگزیر بودن، مجبور , دانستن، خوردن، صرف کردن، گذاشتن، کردن، رسیدنبه
به انگلیسی,
معنی جای پا، ردپا، جاپا، پی، گام، قدم، گام برداری
,
معنی حلقه گل که بگردن میاویزند، تسبیح یا گردن بند
,
ترجمه مقاله فارسی به انگلیسی
،
ترجمه مقالات انگلیسی