تغییر تدریجی، پیوستار ( در توپولوژی )، محدوده، محور، طیف، زنجیره (یک سلسله از چیزهایی که شباهت آنها با فاصله ى آنها از یکدیگر رابطه ى معکوس دارد)، استمرار
۰۰ [توسط مترجم] [... عمومی ...]
هماهنگ سازی؛ هماهنگ کردن؛ تنظیم و سازماندهی
۰۰ [توسط مترجم] [... عمومی ...]
سازآرایی
۰۰ [توسط مترجم] [... عمومی ...]
همساز سازی
۰۱ [توسط مترجم] [مهندسی کامپیوتر]
ترتیب هماهنگی
معنی orchestration, معنی خقراتثسفقشفهخئ, معنی orchestration, معنی اصطلاح orchestration, معادل orchestration, orchestration چی میشه؟, orchestration یعنی چی؟, orchestration synonym, orchestration definition,