در یک محیط قرار دادن، پرورش دادن ، جلو بردن ، تدوین شدن، بال و پر یافتن/گرفتن
۰۰ [توسط مترجم] [علوم پایه]
جوجه کشی
۰۱ [توسط مترجم] [... عمومی ...]
انکوبه شدن
۰۱ [General] [... عمومی ...]
جوجه کشی کردن
۰۱ [توسط مترجم] [... عمومی ...]
انکوباسیون کردن
معنی incubate, معنی هئرعدشفث, معنی incubate, معنی اصطلاح incubate, معادل incubate, incubate چی میشه؟, incubate یعنی چی؟, incubate synonym, incubate definition,